حجه الاسلام و المسلمین میرباقری
نبی اکرم (ص)، اشرف و سرآمد همه مخلوقات الهی است. از عالم ملائکه تا عالم انس و جن و سایر عوالم، همه تحت پوشش این وجود مقدس هستند. هر فیضی که به هر مخلوقی در عالم می رسد، به تبع ایشان است. هدایتی که از طرف خدای متعال نازل شده، به واسطه ایشان به همه بندگان خدای متعال می رسد؛ حتی امم گذشته و انبیای سابق هم از هدایت ایشان برخوردارند و هدایتی که انبیای دیگر داشتند، از فروغ و شعب هدایت حضرت است.
خداوند می فرماید: «الر کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ»[1] هدایت یعنی اخراج از ظلمات به سمت نور؛ یعنی بشر از تاریکی ها به سمت نور برود.
در کافی روایتی است که حضرت فرمودند: «أی هَادٍ لِأَهْلِ السَّمَاءِ وَ هَادٍ لِأَهْلِ الْأَرْضِ»[2] اینکه خدای متعال نور آسمان ها و زمین است، معنایش این است که هدایت در همه عوالم به وسیله نور الهی واقع می شود. نبی اکرم (ص) کسی است که به اذن خدای متعال، هدایت همه عوالم به وسیله ایشان واقع می شود. لذا این آیه شریفه ماجرای نور را بیان می کند؛ «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ فیها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فی زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ یَکادُ زَیْتُها یُضی ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلیمٌ[3]، فی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فیها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ».[4] در این آیه شریفه، از نور خدای متعال و مشکات انوار الهی صحبت به میان آمده که می فرماید: نور همه عوالم خداست. «الله» نور همه آسمان ها و زمین است. مثل این نور، هم چون مشکات و چراغ دان است که در دل آن قندیل، چراغی است و آن چراغ در حبابی است و خدای متعال هر که را بخواهد، به سمت این نور هدایت می کند.
در روایات هست که نور عالم آخرت هم همین است. اگر کسی در این دنیا از این نور محروم شد، در آخرت هم نوری نخواهد داشت. یعنی مشکات انوار الهی و همه نورانیت ها و هدایت ها و نجات ها در عوالم مختلف، چه در عالم دنیا چه در عوالم بعد و قیامت، به وسیله او واقع می شود. همین چراغ و مشکات واحد است که انوار الهی در او تجلی کرده است. بنابراین همه هدایت ها به نور خداست.
خدای متعال می فرماید: «وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُور».ٍ[5] وقتی بحث از ظلمات هست، این ظلمات به دشمنان نبی اکرم و اصحاب ثقیفه و بنی امیه تفسیر شده که در مقابل این نور هستند. اگر خدا برای کسی نور قرار ندهد، نور دیگری نیست که او را از این ظلمات نجات بدهد. در مقابل ظلماتی که ائمه طاغوت و دشمنان حضرت ایجاد کردند، در عالم نورانیت دیگری نیست.
روایتی در کافی شریف هست که می فرماید: «ای إِمَاماً مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ ع».[6] «فَما لَهُ مِنْ نُورٍ إِمَامٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ».[7] روز قیامت هم هیچ روشنایی و نوری نیست. پس نور را باید خدا بدهد و چیزی جز نور ائمه هدات معصومین نیست و این نور از عالم دنیا شروع می شود.
اگر کسی در این دنیا به نور آن ها راه پیدا نکرد، در قیامت از نورانیت محروم است. لذا کسانی که در این دنیا از این نور برخوردار نبودند، وقتی در قیامت می گویند ما را از نور بهره مند کنید، به آن ها می گویند: «یَوْمَ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذینَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ قیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فیهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ».[8] بین شان حجابی است که از این نور محروم می شوند. «یَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ یَسْعى نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ بُشْراکُمُ الْیَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ».[9]
در روز قیامت فقط مؤمنین هستند که از نور برخوردارند؛ علتش هم این است که در دنیا به دنبال نور رفتند. بنابراین همه هدایت ها با نور الهی است و این نور الهی است که در مشکات انوار الهی تجلی پیدا کرده و تنها مصدر هدایت است. اگر کسی از این نور برخوردار نبود، ورای این نور، نور دیگری نیست که به وسیله آن هدایت بشود. نتیجه این است که در ظلال می ماند و این ظلال، هم در دنیاست و هم در آخرت؛ یعنی اگر کسی در این دنیا نورانی نشد، در آخرت هم نورانی نخواهد شد و در ظلمات خواهد بود. مگر این که خدای متعال لطف بکند و به شفاعت اولیای معصومین به نحوی دوباره به این نور راه پیدا کند؛ و الا نور و هدایت دیگری نیست.
هدایت فقط به وسیله نور خدای متعال است و این نور هم فقط به واسطه انوار پاک معصومین (ع) است. هر کسی که هدایت شده، به وسیله این نور هدایت شده است. «وَ هُدَاةُ الْأَبْرَارِ».[10] ابرار به وسیله این نور هدایت می شوند. بنابراین تنها راه همین است. اگر بر پیامبر گرامی اسلام این کتاب نازل شد، برای رهایی مردم از تاریکی بوده است. اول خود حضرت نورانی شدند و مشکات انوار الهی گشتند و این انوار در قلوب حضرت تجلی کرد و بعد از آن هدایت تمام مخلوقات به دست ایشان است.
نور قرآن و عترت
ما دو نور داریم، یک نور قرآن است و یک نور، ائمه هدات معصومین که فرمود: «الْأَئِمَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ص إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ الَّذِی أَنْزَلَ وَ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ فِی السَّمَاوَاتِ وَ فِی الْأَرْضِ».[11] نور همه عوالم، ائمه هدات معصومین هستند. این دو نور در این وجود مقدس تعبیه شده است؛ هم قرآن، این چراغ روشن در قلب نبی اکرم قرار گرفته و هم اهل بیت از فروع و شعاع وجودی ایشان هستند.
در باب ائمه هدات معصومین، سرچشمه انوار آن ها، صدیقه طاهره است؛ «سَلَلْتَ مِنْهَا أَنْوَارَ الْأَئِمَّةِ».[12] فاطمه زهرا (س) مصدر انوار ائمه هدات معصومین هستند.
نبی اکرم می فرماید: وقتی معراج رفتم، خدای متعال این نور را به من عطا کرد. «رُوحُهُ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْهِ».[13] حقیقت قرآن، نورانیتی است که در عالم دنیا تنزل پیدا کرده و در دست ما قرار گرفته. لذا ما به وسیله آن نورانی می شویم.
در روایات دارد: خانه ای که در آن قرآن تلاوت می شود، برای آسمانی ها می درخشد، آن چنان که ستاره ها برای اهل زمین می درخشند. شما می دانید که ستاره، اول محیط دور و بر خود را روشن می کند، بعد نورش به ما می رسد. کسی که قرآن می خواند، اول خودش نورانی می شود، سپس خانه و بعد دیگران را روشن می کند. ملکوتی ها از نور تلاوت قرآن استفاده می کنند. تلاوت قرآن مثل متصل شدن به منبع نور است. چطور شما این چراغ را با وسیله ای به یک منبع نور مرتبط می کنید و نورانی می شوید؟ وقتی نورانی شد، همه انسان ها از دور آن را می بینند و دنبال آن راه می روند. هدایت با نور است و قرآن، حقیقت نور الهی است. خدای متعال این نور را تنزل داده تا در دار دنیا دست ما به آن برسد و وقتی دست ما به آن رسید، نورانی می شویم.
یک نور دیگر هم خدای متعال دارد و آن نور اهل بیت است. از اهل بیت به نور و حبل تعبیر شده است. این حبل رشته محکمی است که گسست ندارد و متصل است، هیچ کجا شما را رها نمی کند و وسط راه شما را تنها نمی گذارد. انسان در هر مقامی که باشد، به یاری این رشته می تواند به طرف خدا بالا برود؛ زیرا «وَ إِنَّهُ فی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکیمٌ». [14]
یک سر قرآن در محضر الهی است. این نور از آن جا نازل شده تا در دار دنیا ما با آن هدایت شویم. با این رشته می توان به همه درجات رسید. همه جلوه های کمال در آن است. در زیارات ائمه هدات معصومین می خوانیم: «السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا نُورَ اللَّهِ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ».[15] همه تاریکی ها دعوت به نفس، دنیا و شهوات است. در روایت می فرماید: وقتی در خانه قرآن خوانده می شود، این خانه مثل ستاره برای آسمانی ها می درخشد. چطور ما در شب تاریک از ستاره استفاده می کنیم و هدایت می شویم؟ خانه ای که در آن قرآن تلاوت می شود، چراغ راه ملائکه است. ملکوت عالم با نور او هدایت می شود.
خداوند می فرماید: «فی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فیها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ».[16] حقیقت این نور در آن ها تجلی کرده که بیت رفیع ائمه هدات معصومین و جان نورانی آن هاست که چراغ ملکوت عالم است. خداوند می فرماید: «قُلْ مَنْ کانَ عَدُوًّا لِجِبْریلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقاً».[17] حقیقت قرآن را روح الامین در آن قلب قرار داده که پیداست چراغ همه عوالم است. وقتی یک قبس و شعله از آن چراغ در خانه ای روشن می شود، ملائکه مثل ستاره ها از آن استفاده می کنند.
وقتی این نور در قلب نبی اکرم ظهور کرد، همه عوالم از آن استفاده می کنند و راهی جز آن حضرت برای استفاده از این نور نیست. کتب آسمانی دیگر یک جلوه از قرآن اند. اگر به موسی کلیم گفته شده: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآیاتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ»[18] قوم خودت را از ظلمات به سمت نور ببر، موسی قبسی از نور نبی اکرم(ص) گرفته است. به او شعله ای از شعله های قرآن را دادند، جلوه ای از جلوه های قرآن را به او بخشیدند. با این نور است که می تواند قوم خودش را از تاریکی بیرون ببرد. معنی مهیمن بودن قرآن همین است.
پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ».[19] خدای متعال این دو نور را به نبی اکرم (ص) داده و همه امم به تبع ایشان هدایت می شوند.
هدایت انبیاء، فروغی از هدایت نبی اکرم
در روایات هست که نبی اکرم (ص) در عالم ارواح بر انبیا مبعوث بوده؛ یعنی پیغمبر انبیا بوده است. هدایتی که انبیا آوردند، بخشی از هدایت نبی اکرم است. به میزان نورانیتی که گرفتند، در عالم دنیا هادی شدند. چراغ و هادی اوست. «دَاعِیاً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرَاجاً مُنِیراً».[20] داعی حقیقی که همه هستی را دعوت کرده، اوست؛ همه عوالم به وسیله او دعوت شدند و این دعوت لفظ نیست. داعی الی الله بودن کار آسانی نیست؛ کسی داعی مطلق است که مخلص و موحد مطلق است.
خداوند می فرماید: «قُلْ هذِهِ سَبیلی أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی»[21] بگو: من فقط شما را به سمت خدا دعوت می کنم. در ادامه می فرماید: «سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکینَ».[22] خدا منزه است از این که شریک داشته باشد. چنین کسی که خالص محض است، می تواند «دَاعِیاً إِلَى اللَّهِ»[23] باشد؛ چنین کسی که کلمه نور خداست، می تواند سراج منیر و چراغ هدایت باشد. همه کس نمی توانند چراغ هدایت باشند.
چراغ حقیقی، این شخصیت بزرگ است و همه چراغ ها فرع این چراغ می باشند. اگر او نبود، این انوار در عوالم تنزل پیدا نمی کرد. مجرای نور الهی اوست که می تواند این نور هدایت را بگیرد و تا پایین ترین موجودات برساند؛ لذا شفاعت مطلقه هم مال ایشان است. هر کسی در هر جایی هدایت می شود، به وسیله ایشان است. این شفاعت قرارداد و اعتبار نیست، حقیقتاً هدایت ها به واسطه ایشان است؛ چون راه یابی به واسطه چراغ و نور است، کما این که انسان در شب تاریک با چراغ و نور هدایت می شود. اگر نور نبی اکرم را از همه عوالم بردارید، ظلمات می شود، چون راهی برای تنزل نور به دنیا نیست الا ایشان. خدای متعال او را راه قرار داده است و راه دیگری نیست. اگر آن ها صراط اند، برای این است که نور و واسطه هدایت هستند. او انذارها را آورده است. اگر حضرت را بردارید، نه بشارتی، نه انذاری، نه هدایتی، نه چراغی و نه دعوتی است، عالم خاموش و تاریک است. همه دعوت ها با ایشان شروع می شود. «بِنَا عُبِدَ اللَّهُ وَ بِنَا عُرِفَ اللَّهُ وَ بِنَا وُحِّدَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى».[24]
نورانیت نبی اکرم به خاطر عبودیتش است. عبودیت مطلقه ایشان مصدر نورانیت است و همه عالم را نورانی کرده است. بعضی محققین گفته اند: حتی جبرئیل واسطه بین حضرت و خداست و مرتبه ای از وجود ایشان را دریافت می کند تا برای مرتبه پایین تر بیاورد. جبرئیل به ایشان هدایت می شود، نه این که ایشان با جبرئیل هدایت گردد. لذا هدایت ملکوت هم با نور ایشان است؛ گاهی تجلی که می کردند، این نکته معلوم می شد.
اتحاد نور پیامبر و اهل بیت
در روایت می خوانیم: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ فَاطِمَةُ ع فِیها مِصْباحٌ الْحَسَنُ الْمِصْباحُ فِی زُجاجَةٍ الْحُسَیْنُ الزُّجاجَةُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ فَاطِمَةُ کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ بَیْنَ نِسَاءِ أَهْلِ الدُّنْیَا».[25] سیدالشهدا چراغ است. این چراغ یک حباب محافظی دارد که این حباب او را هم حفظ می کند و هم این نور در او منعکس می شود. این آیه به ائمه هدات معصومین تفسیر شده است. همه ائمه از نورانیت قلب نبی اکرم استضائه می کنند و مصدر همه انوار، اوست.
امیرالمومنین (ع) فرمود: «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ تَفَرَّدَ فِی وَحْدَانِیَّتِهِ ثُمَّ تَکَلَّمَ بِکَلِمَةٍ فَصَارَتْ نُوراً ثُمَّ خَلَقَ مِنْ ذَلِکَ النُّورِ مُحَمَّداً وَ عَلِیّاً وَ عِتْرَتَهُ ع ثُمَّ تَکَلَّمَ بِکَلِمَةٍ فَصَارَتْ رُوحاً وَ أَسْکَنَهَا فِی ذَلِکَ النُّورِ وَ أَسْکَنَهُ فِی أَبْدَانِنَا فَنَحْنُ رُوحُ اللَّهِ وَ کَلِمَتُهُ».[26] خدای متعال از ازل در مقام توحید متفرد بوده، هست و خواهد بود. شریک برای خدا درست نکنید. اولین کلمه الهی، اولین مخلوق الهی، آن نوری است که نبی اکرم، من و ذریه ام از آن نور خلق شدیم. این ها کلمه نور هستند و همه در عالم بالا متحد می شوند. «وَ أَنَّ أَرْوَاحَکُمْ وَ نُورَکُمْ وَ طِینَتَکُمْ وَاحِدَةٌ».[27]
ما نمی توانیم به سمت نورها برویم، نور باید پایین بیاید. خدای متعال نور خودش را در قالب قرآن و اهل بیت تنزل داده است. جابر بن جعفی از امام صادق(ع) در مورد آیه «وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ».[28] سؤال کرد. حضرت به عالم بالا اشاره کردند و فرمودند: ارائه ملکوت کار امام است. همه انواری که در هر جایی است، پرتویی از این نور است. عکسی از این نور است که در قلوب انبیا افتاده است. اگر آن ها به مقام امامت و ولایت رسیدند، شعبه ای از ولایت نبی اکرم (ص) است.
ذکر مصیبت
مصیبت های اهل بیت شعبه ای از مصیبت نبی اکرم (ص) است. لذا در معراج حضرت، بالاترین درجات قرب او مقام ابتلاء است. در آن جا صحبت از ابتلائاتی است که برای اهل بیت حضرت پیش می آید. خدا برای کسانی غصه ایجاد می کند که به مقام محبت رسیده باشند. تا محبت واقع نشود، مصیبت درک نمی شود؛ اگر محبت واقع شد، مصیبت هم می آید و مصیبت که آمد، آدم را رها نمی کند. همین طور که محبت ولی خدا چیز دیگری و از عالم دیگری است، مصیبتش هم چیز دیگری است. این که یعقوب چهل سال گریه می کند، بلای عادی نیست. این که امام سجاد (ع) 35 سال گریه می کنند، عادی نیست. این مصیبت یک مقام و درجه است.
نبی اکرم که رحلت فرمودند، امیرالمومنین فرمود: مصیبتی بر من وارد شد که اگر بر کوه ها وارد می شد، تحمل نمی کردند و از هم می پاشیدند.
کم کم حال حضرت سنگین شده است و چند روز است که دیگر نمی توانند به مسجد بروند، مگر در مواقع ضروری. حضرت به امیرالمومنین (ع) فرمودند: علی جان، موعد الهی نزدیک شده. سر مرا به دامن بگیر و مواظب باش. وقتی روح من پرواز می کند، با دست خودت این روح را دریاب و بعد صورت خودت را مسح کن. علی جان، از فاطمه من محافظت کن، از حسن و حسین محافظت کن، از من جدا نشو، خودت کار مرا به عهده بگیر و تجهیز و تدفین مرا انجام بده. قرآن را جمع آوری کن.
امیرالمومنین (ع) سر پیامبر را به دامن گرفتند و حضرت از هوش رفتند. فاطمه زهرا (س) خیلی عزاداری و گریه می کردند و آن اشعار ابوطالب را در وصف نبی اکرم می خواندند. حضرت فرمودند: فاطمه جان، این ها را نخوان. کلام خدا را بخوان. «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ». [29] دخترشان را برای تحمل این مصیبت عظیم آماده می کردند. وقتی این مطلب را فرمودند، فاطمه زهرا (س) باز گریه کردند. خیلی کار برای حضرت سخت شده است. حضرت پنهانی به فاطمه زهرا چیزی گفتند؛ در همان حین گریه دیدند حال فاطمه زهرا متحول شد و لبخند روی لب هایش آشکار شد. به او وعده دادند که دوری من و تو طولانی نیست؛ اول کسی که به من ملحق می شود، تو هستی. در این میان، حسنین هم وارد شدند و وقتی حال حضرت را دیدند، خودشان را روی سینه نبی اکرم (ص) انداختند. امیرالمومنین که می خواست این دو عزیز را جدا کند، حضرت فرمود: نه علی جان، بگذار باشند تا از این ها بهره مند شوم. بعد به یاد مصیبت های حسنین افتادند و دشمنان و قاتلان آن ها را لعن کردند.
حال حضرت سنگین شد. وقتی جبرئیل همراه با ملک موت برای قبض روح حضرت آمد، جبرئیل به حضرت عرض کرد که خدا مشتاق لقای شماست. وقتی این جمله را جبرئیل گفت، حضرت فرمودند: پس کار را تمام کنید. امیرالمومنین (ع) زیر پارچه ای رفتند که روی حضرت بود و اسراری بین آنها منتقل شد. این که چه گفتند، معلوم نیست. در نقل دارد که حضرت فرمود: هزار باب علم را روی من گشود که در هر باب، هزار باب دیگر باز شد. طولی نکشید که دیدند امیرالمومنین (ع) از زیر پارچه بیرون آمد و فرمود: «أَعْظَمَ اللَّهُ أُجُورَکُمْ فِی نَبِیِّکُمْ».[30] خدا به شما صبر دهد. همه به سر و صورت خود می زدند و خاک روی سرشان می پاشیدند و گریه می کردند.
ملائکه فوج فوج می آمدند و می رفتند، به امام کمک می کردند و صدای آرام آن ها از ایشان قطع نمی شد که بر نبی اکرم نماز می گزاردند. غسل حضرت تمام شد. بین مسلمان ها سخن از مکان دفن بود که امیرالمومنین تشریف آوردند و فرمودند: خدای متعال در هر نقطه ای که روح پیغمبری را قبض می کند، راضی است که در همان نقطه دفن شود. بنابراین حضرت را در همان حجره دفن می کنیم. مسلمان ها قبول کردند. بعد بنا شد که نماز بخوانند. فرمودند: دیگر این نماز امام نمی خواهد. ده نفر، ده نفر می آمدند و با کیفیتی خاص نماز می خواندند. طبق دستور حضرت، امیرالمؤمنین(ع) دفن وجود مقدس حضرت را به عهده گرفتند. صورت مطهر نبی اکرم (ص) را باز کردند و را روی خاک گذاشتند و روی قبر را پوشانیدند. خیلی سخت بود که نبی اکرم را در خاک پنهان کنند. لذا اَنس می گوید: وقتی آمدیم، فاطمه زهرا فرمود: انس چه کردید؟ گفتیم: دفن کردیم. فرمود: چگونه دلتان آمد خاک روی نبی اکرم بریزید؟
[1] . إبراهیم : 1 .
[2] . الکافی، شیخ کلینی، ج1، ص115.
[3] . النور : 35.
[4] . النور : 36 .
[5] . النور : 40.
[6] . الکافی، شیخ کلینی، ج1، ص195، باب أن الأئمة ع نور الله عز و جل ...، ص194.
[7] .همان.
[8] . الحدید : 13 .
[9] . الحدید : 12 .
[10] . من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج2، ص615.
[11] . الکافی، شیخ کلینی، ج1، ص194.
[12] . بحارالأنوار، مجلسی، ج97، ص199، باب 5.
[13] . من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج2، ص572.
[14] . الزخرف : 4 .
[15] . مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، ج1، ص58.
[16] . النور : 36 .
[17] . البقرة : 97 .
[18] . إبراهیم : 5 .
[19] . وسائل الشیعة، شیخ حرعاملی، ج27، ص33، 5.
[20] . الکافی، شیخ کلینی، ج8، ص386.
[21] . یوسف : 108 .
[22] . همان.
[23] . الکافی، شیخ کلینی، ج8، ص386.
[24] . الکافی، شیخ کلینی،ج1، ص145.
[25] . الکافی، شیخ کلینی، ج1، ص195.
[26] . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، مجلسی، ج 25، ص23، باب 1.
[27] . مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، ج1، ص547.
[28] . الأنعام : 75 .
[29] . آل عمران : 144 .
[30] . بحارالأنوار، مجلسی، ج 22، ص510، باب 2، وفاته و غسله و الصلاة علیه ودفنه، ص 503.